اسمم لیلاست
اسمم لیلاست
آری همان کودکی که تمام زندگیش را بخاطر بازی کودکانه ی برادرش باخت
و اینجا باید سکوت کرد
و یک عالمه نقطه گذاشت
اسمم لیلاست...کافیست کمی گوش دهی
شبها صدای هق هقم را میشنوی که میپیچد
اتاقم شبیه مزارها شده
کاغذهای شعرم در اتاقم پراکنده اند
اتاقم شبیه گوریست تاریک
دریغ از ذره ای نور
دریغ از یک لحظه آسایش
ناشکر نیستم...فقط
الکی خوش نیستم
اسمم لیلاست
همانی که هرچه بزرگتر شد
خوشی هایش کوچکتر شد
دنیایش را هلهله ی غم بداشت
دیر آمدی...دیر آمدی نامرد
من به عقد غصه در آمده ام
باور نمیکنی؟؟؟؟
کم جلوتر بیا
نگاه کن حلقه ی اشکم را
دیگر همه چیز تمام شد
برو...
اگر دویدن و نرسیدن در تقدیرم حک است باکم نیست
باور کن
من پر از همین دویدن هایی هستم که به هیچ جا ختم نشد
من باک ندارم
مرا نترسان
دیریست پی ات دویدم و نیافتمت
کاش هیچوقت دیر نمیشد...کاش آرزوهایمان بر آورده میشد